۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

اندر احوالات نارسیس

خیلی وقته که ننوشتم .
موضوع برای نوشتن داشتم یادمه از نود و فردوسی پور یک فیلم روسی که دیدم و حالا اسمش هم به زور یادم می آید و دو سه تا چیز دیگر می خواستم بنویسم .اما الان تمام ذهن وفکرم درگیر تمام کردن پروژه است و واقعاً اگر بنویسم چیزی جز غرزدن نمی شود.فعلاً به این فکر می کنم آیا کسی از من راضی هست یا نه؟ مادرم که مدتهاست کاری برایش نکرده ام و چند وقتی است که دلش می خواهد من یه یک دکتر ببرمش و من نرسیدم . پدرم که دلش می خواهد دو سه روز یک بار مرا ببیند و نمی بیند.همسرم که مدتهاست دلش همسر شاد وخندانش را می خواهد .خواهرها و برادرم که همیشه وقتی می خواستند کاری کنند مثلاً یک خرید سراغ من می آمدند ، دیگر حتی بهم نمی گویند تا شرمنده شان نشوم. استادم که از دستم عاصی است .بدترین نمر ات زندگیم را در این دوره فوق لیسانسم گرفتم .تنها کورسوی امید فکر کنم شاگردانم هستند علیرغم مشکلاتی که اوایل سال با آنها داشتم حالا از بودن سر کلاس لذت می برم و حس می کنم که آنها هم از فیزیک و کلاسش لذت می برند. راستش جمله چند روز پیش یک شاگردم (سر یک کلاس خصوصی) خیلی خوشحالم کرد وقتی که بهم گفت : می دانید تا حالا در زندگی چند نفر تاثیر گذاشتید ؟ گفتم: فکر نمی کنم آدم تاثیر گذاری باشم و بچه های این دوره هم خیلی کم از معلمهایشان تاثیر نمی گیرند و او گفت نه همین خواهرم ( که چند سال پیش شاگردم بود )شما باعث شدید که بفهمد استعداد درس خواندن دارد و به دانشگاه برود .بهش گفتم سالی که او کنکور قبول شد که من دیگر با او کار نمی کردم و او گفت :همان سال قبلش وقتی دید درس سختی مثل فیزیک را خیلی بهتر از بقیه درسهایش زده و تازه زنگ تفریحش این شده که فیزیک بخواند ، فهمید که می تواند.
این پست را فقط برای این نوشتم که در این وانفسای انزجار از خودم گاهی بخوانمش و خودم را تحسین کنم. ( چه کنم یک نارسیس نمی تواند کاملاً از خودش منزجر باشد)