۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

چرند و پرندهای من

گفته بودم سال پرهیاهوی من از اول مهر آغاز می شود.برنامه یک روز از این ده روز گذشته :
سحر خواب ماندیم، همسر گرامی از دست ترافیک نجاتم داد.20 دقیقه زودتر به حوالی مدرسه می رسم از آنجا که کلاسها باید از 8 شروع شود(در حالیکه اکثر بچه ها با سرویس می آیند و 7.5 داخل مدرسه هستند اما قانون رسمی غیرقابل تغییر است ومدرسه در ماه رمضان زودتر از 8 باز نمی شود!!) پس این 20 دقیقه را در هوای پر دود خیابان ولیعصر راه میروم بلکه دردی از اضافه وزنم کم شود، بعد 7 ساعت تمام، فقط حرف زدم . دوان دوان به خانه آمدم ، گلویم خشک خشک است. لباس عوض کردم و دائم به خودم لعنت فرستادم که چرا صبح یادم رفته مانتو مشکی بپوشم.به مراسم ختم پدر همکار همسر جان رفتیم. ساعت 8.5 بیرون می آییم با همسرگرامی به یکی دو جا سر میزنیم به پیشنهاد من به کافی شاپ می رویم تا من کافه گلاسه محبوبم رابخورم( لعنت به همه رژیمها) امابستنی می خورم و بعدش پشیمان می شوم که چرا همان کافه گلاسه را نخوردم ، حدود 10 به خانه می رسیم. جلوی تلویزیون خوابم می رود. همسر جان بیدارم می کند، در خواب و بیداری روز حسرت را می بینم ، می خواهم بخوابم ،ساعت 4.5 صبح سرویس دنبال همسر جان می آید تا به دانشگاه رود(محل تدریس او دانشگاهی خارج از تهران است) از ترس خواب ماندن مثل دیروز زنگ موبایل را هم روشن می کند ، گوشی او شارژ ندارد آنرا به برق می زند و می گوید اگر دیر می خوابی گوشی من را هم بیاور. می گویم دیر می خوابم ، حالا با چشمهایی بسته چرت و پرت می نویسم. تازه امروز نریسیدم به دانشگاه بروم. این وسط این آقای فردوسی پور نصفه شبی می پرسد: استقلال را بیشتر دوست دارید یا پرسپولیس؟
پی نوشت:
دیشب که متن بالا را می نوشتم خیلی خوابم می آمد، ببخشید خیلی بی مزه است.

هیچ نظری موجود نیست: