۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

بم ،غزه و فاجعه

چند روز پیش سالگرد زلزله بم بود . روزی که هیچ گاه فراموشش نمی کنم . تولد خواهرم بود ، یادم می آید که ساعت 10 -11 شنیدیم زلزله آمده است، حس آن موقع را به خاطر دارم فکر کردم یک زلزله معمولی است تلویزیون هم چیزی اعلام نمی کرد و شب وقتی عمق فاجعه را فهمیدم احساس عذاب وجدان می کردم . از صبح تا به حال کلی آدم زیر تلی از خاک جان داده اند و ما فقط به فکر شام وکیک تولد بودیم. هر سال روزز تولد خواهرم این حس دوباره برایم یادآوری می شود که لحظه های خوش زندگی من برای چند نفر دیگر کابوس آور است؟

واقعیت اینست که مدتهای طولانی است به سراغ روزنامه ها و یا سایتهای خبری و اخبار تلویزیون نمی روم به دو دلیل که اولی این است که در این اوج کمبود زمان ترجیح می دهم زمانم را صرف کار دیگری کنم که دنیا بی اطلاع من هم می چرخد و دوم در یک مسافرت دو روزه به نقطه ای دور از روزنامه واینترنت وتلویزیون و....... به این نتیجه رسیدم که دمی آرامش حتی کمی بیشتر را با هیچ عوض نکنم. شهروند امروز که منتشر می شد یک هفته دیرتر از خبرها مطلع می شدم اما حالا هیچ....................
امروز از غزه شنیدم ، نمی دانم و نمی توانم درک کنم که چرا باید در دنیای امروز هم چنین صحنه هایی داشته باشیم. دلیل آن هرچه که می خواهد باشد و این انسانها هر مرام ومسلکی که داشته باشند. دردناک است که سهم انسانهایی در این دنیا گرسنگی، بمب و ................باشد